ســــــــــــــــــــلام دوســــــــــــتای عزیزم
وبلاگم رو عوض کردم واز این به بعد این وب که الان میذارم اپ میشه
خــــــــــوشحال میشم که بهم سر بزنید
onlyruelove.blogfa.com
دختر گفت شنیدم داری ازدواج میکنی؟؟مبارکه...خوشحال شدم شنیدم...
پسر:ممنون ایشا... قسمت شما هم بشه...
دختر:می توانم برای آخرین بار ازت یه چیزی بخوام؟؟
پسر:چی میخوای؟؟؟
اگه یه روزی صاحب یه دختر شدی اسم منو روش بذاری....
پسر: چرا؟میخوای هرموقع نگاش میکنم یا صداش میکنم درد بکشم؟؟
دختر:نه آخه دخترا عاشق باباهاشون میشن ...
میخوام بفهمی که چقدر عاشقت بودم......
به سلامتی عشق اول زندگیت که نه میتونی بهش زنگ بزنی...
ونه می تونی بهش فکر نکنی....
فقط میتونی از دور نگاش کنی.....
هی.............
پرنده ای را که دوستش داری رها کن...
اگه برگشت بدون که دوستت داره....
اما اگه برنگشت یعنی دوستت نداره...
پرنده من هرگز برنگشت...!!!!!
دیگه جدی جدی بریدم...
چقدر خودم رو بی توجه نشون بدم...
که رفتنت واسم مهم نیست ....
واسم دعا کنید که برگرده .....
امشب یه جور ناجوری دلم گرفته
یه جوری که انگار هیچ چیز وهیچ کسی نمی توانه آرومش کنه
خیلی سخته با خاطراتت گلاویز بشی ودستت به هیچکدوم نرسه
خدایا چه شب های تلخی دارم
کاش وقتی یکی می رفت فقط خودش نمی رفت
یادش میرفت
خاطراتش میرفت
عشقش میرفت
بوی خوبش میرفت
عکسش میرفت
یادگاریاشم میرفت
اونوقت دیگه دلیلی واسه دلتنگی نبود
خدایا امشب از خیلی چیزا دلگیرم
از خیلی روزای زندگیم که ندادی
از خیلی از روزای زندگیم که کم دادی
از خیلی روزای زندگیم که زود گرفتی
وای که چه طناب سفتیه این خاطره ها
وقتی دور گلوم می پیچه ومیخواد با یه بغض خفم کنه
چشمام دارن میسوزن
خدایا دلم هووای تازه میخواد
دلم یه نور قشنگ میخواد
نمی خوام از آینده ام باشه نمیخوام واسه حالام باشه
منو ببر به گذشته
میشه؟؟؟؟؟
یه هوای تازه از اونجا میخوام
یه نور قشنگ از اون روزا میخوام
یه تکرار پر حجم از اون لحظه ها
یعنی میشه؟؟؟؟
سلامتی عشقم که یروزی بهم میگفت بدون تو میمیرم....
با بغض بهم میگفت بری میمیرم.....
ولی روزی رسید که به من میگفت شما؟به جا نمیارم....
سلامتی خودم که به پاش موندم.....
میرفتم بیرون تا ببینمش ولی از دور که میدیدمش انگار خیلی حالش خوب بود...
همونی که بهم میگفت واست میمیرم حالا واسه کسی دیگه میمیره....
اشکام سرازیر میشد و میگفتم:متاسفم....
سلامتی عشقم که میگفت وقتی میبینمت دلم میلرزه.....
حالا وقتی مارو می بینه روشو برمیگردونه ومیگه حالم ازش بهم میخوره...
سلامتی خودم که عشقمو با عشقش میدیدم بغضم می ترکید ومیگفتم:....
هی فلانی کاش می تونستم فقط اندازه چند ثانیه کوچیک جات باشم....
عشقم دیگه سلامتیامون تموم شد.....
سلامتی عشقت که جامو گرفت....
سلامتی عشقت که منو به خاطرش ول کردی....
سلامتی همه دل های شکسته ...همه غرورهای له شده....
سلامتی التماس هایی که برای برگشتنت فایده ای نداشت.....
سلامتی خودم که فقط خودم این حال خرابم رو میفهمم.......
سلامتی روزی که من سفید پوشیدم....
رفقا مشکی پوشن ومن حال میکنم با تیریپشون...
سلامتی اون چند تا شونه که تابوت من رو شونه هاشونه .....
سلامتی یه صدای بلند وصدای تکرار جمعیت .....
سلامتی صدای صوت یه بینوا.....
سلامتی اشکا...سلامتی خاک ها.....سلامتی سنگها.....
سلامتی دل کندن ها.... سلامتی تنهایی زیر خاک....
سلامتی روزیکه نیستم.....سلامتی روزی که رفیقام فراموشم میکنند....
سلامتی روزی که هیچ یاد وخاطره ای ازم تو ذهن اطافیام نمی مونه....
سلامتی اون دسته افرادی که با یادشون زندگی کردم ولی یه لحظه به فکرم نیوفتادن...
سلامتی اون بیل وکلنگی که منو از این همه بدبختی آزاد میکنه....
سلامتی اون همه خاکی که روم میریزن تا بفهمم چقدر سنگینی میکردم رودله بعضیا....
سلامتی این بغض لعنتی که مثه مرد خودشو نگه داشته....
ودر آخر به سلامتی روز آخر زندگیم.......
گاهی دلم میخواهد وقتی بغض می کنم
خدا از آسمون به زمین بیاد
اشکامو پاک کنه دستمو بگیره
وبگه اینجا ادما اذیتت میکنن بیا بریم
یه وقتایی هم هست که دیگه دلت نمیخواد کسی به زندگیت اضافه شه.....
دیگه حتی حوصله ی اینو نداری که بشنوی:چرا میسجمو دیر جواب دادی؟
دیگه اصلا دلت نمیخواد یه دقیقه از روزت رو صرف این کنی که متقاعدش کنی....
که دوسش داری یا نه.....
گوشیتو میذاری یه گوشه وبه زندگیت میرسی...
یه شارژ دو تومنی کم کم یه هفته میمونه واست ....
باهر کدوم از دوستات چه پسر باشن وچه دخترراحت حرف میزنی....
ونگران اینم نیستی که پس فردا بگه فلانی کی بود؟؟
یه وقتایی انقدر تنهایت واست ارزشمند میشه که دیگه جای خالی کسی تو زندگیت حس نمیشه....
دختر کوچک به مهمان گفت: میخوای عروسک هام رو ببینی؟؟
مهمان با مهربانی جواب داد: بله...
دخترک دوید وهمه عروسک هاش را آورد....
بعضی از اونا خیلی با نمک بودن ...
دربین اونا یک عروسک باربی هم بود..
مهمان از دخترک پرسید:کدومشونو بیشتراز همه دوست داری؟
وپیش خودش فکر میکرد حتما دخترک باربی را دوست دارد...
اما خیلی تعجب کرد ....
وقتی که دید دخترک به عروسک تکه پاره ای که یک دست هم نداشت
اشاره کرد وگفت:اینو بیشتراز همه دوست دارم...
مهمان با کنجکاوی پرسید:این که زیاد خوشگل نیست!!!
دخترک جواب داد:آخه اگه منم دوسش نداشته باشم
دیگه هیشکی نیست که باهاش بازی کنه ودوسش داشته باشه...
اونوقت دلش میشکنه....
تاب میخورم....
با خیال تو......
با خیال چشمان ونگاه تو....
با خیال لبان وبوسه های تو.....
با خیال دستان وآغوش تو.....
خیالت بد تکان میدهد دلم را.....
دلهره افتادن دارم....
دلهره ام افتادن از تاب خوردن در خیال تو نیست....
دلهره ام افتادن از چشم تو نیست....
دلهره ام نبودن کنار توست....
دلهره ام از یاد تو رفتن است....
خیالت چه نم نم همانند گهواره....
مرا به خواب دیدن تو میبرد...
این بار بیا....دست کم به خوابم....
تو وخیالت را دوست دارم.....
کسی را دارم که آنقدر برایم است.....
که نگاهم به دنبال کسی نیست.....
واین را هزاران بار فریاد میزنم.....
که دیگر کسی به چشمانم نمی آید....
وهیچ نگاهی دلم را نمی لرزاند...
تنها یک نفر است که مانند گنجینه ای گرانبها در دلم جای گرفته است...
انسان که سهل است وجودش را به دنیا نمی دهم...
خدایا....تورا چه کسی در آغوش می گیرد
که این چنین آرامی....!!!!
مدت ها میمانی محکم ومغرورپای حرف دلت...
کور میشوی وکر!!!
بچه میشوی..بهانه میگیری.... گریه میکنی.....آرام وقرار نداری...
ولی هیچ نمی بینی جز بی تفاوتی وتحقیر تا آنجا که دیگر منی نمی ماند...
به یک جایی که میرسی میبینی آنقدر کوچک شده ای که دیگربه چشم هیچ کسی نمی آیی حتی خودت....
وآنجاست که تصمیم میگیری بزرگ شوی.....
وبه خاطر میسپاری که دیگر هرگز از یک دوست داشتن ساده برای دلت خیال های رنگارنگ نبافی....
که جلوی دلت را بگیری وهرچیز کوچک را بهانه ای برای دیدنش نکنی ....
روزهای بارانی نگران چتر نداشتن کسی نشوی....
وقتی باد وزید کلاه خودت را سفت بچسبی نه بازوی بغل دستی ات ...
که خودت را برای یک نگاه محبت آمیز تحقیر نکنی....
دلت را خالی کنی از حرفهایش از بغضها از آدمها از او....
خالی کنی از هرچیزی که در این مدت یادش دلت را به درد آورد....
از خاطره هایی که گریه هایش بیش از خنده هایش بود...
از نفهمیدن آنهایی که همیشه سعی داشتی بفهمیشان....
وحتی خالی از حماقت های خودت...
زمان خواهد برد اما فراموش خواهی کرد اوکه بود و دلت چه میخواست وبا دلت چه کار کرد...
و از آن روز باز هم میمانی محکم ومغرور...
اما این بار پای حرفت،عقل وپای تصمیمت....
درست مثل الان مـن.....
چیزهایی که از تو میخواهم زیاد نیستند اما،نخواسته هایم از تو زیادند..
ازتو نمیخواهم جلوی همه بگویی دوستم داری...
نمیخواهم برایم آسمان را به زمین بیاوری....
نمیخواهم بامن در خیابان قدم بزنی وبه حرف هایم گوش دهی....
نه،نمیخواهم تاریخ تولدم را بدانی و وقتی آن روز رسید برایم هدیه مورد علاقه ام را بخری....
ویا حتی یک تبریک ساده بگویی،نه نمیخواهم غافلگیرم کنی.....
ازتو نمیخواهم تاریخ آشناییمون را در سررسیدت علامت بزنی....
نممیخواهم روز های با من بودن را یک روز خاص بدانی.....
فقط میخواهم دوستم داشته باشی همین....
همین که بدانم دوستم داشته باشی خودم تنها آسمان و زمین را بهم گره میزنم...
و روز تولدم از طرف تو برای خودم هدیه میخرم وسعی میکنم غافل گیرشوم....
باور کن زیاد سخت نیست،کمی به من فرصت بده فقط همین....
خودتان را سفت بچسبید!
قدر خودتان را بدانید....
ارزان نفروشید خودتان را به لبخندی,به حرفی,به هدیه ای
به اندک توجهی.....
بگذارید تلاش کند....
بگذارید برای به دست آوردنتان هزار راه را امتحان کند..
بگذارید قدرتان را بداند...بگذارید بهایتان را بپردازد...
آدمها چیزهای مفت به دست آمده را مفت هم از دست میدهند
گـران باشـید.....
کـور باش بانو!
نگاه که میکنی میگویند:نخ داد....
عـبـوس باش بانو!
لبخند که میزنی میگویند:پا داد.....
لـال بـاش بانـو!
زندگی برای تو راحت نیست!
اما....تو صبور باش بانو
عذر میخواهم که شبیه ادمک های اینجا دلربا وخوش برو رو نیستم
هنوز هم ساده ام,رویا می بافم,عشق میفهمم,و دوست داشتنم اختصاصیست
واگر بخواهم فقط یک نفر را تا همیشه تا همه جا بین همه وهمه اورا میخواهم
برای احساسی بودنم برای تنهایی تنهایی طولانیم وبا هرکس نبودنم
مـن عـذر مـخـواهـم......
we are each of angels with
only one wing and we can
only fly embrasing each othel
هرکدام از ما چون فرشته ای با یک بال هستیم
وتنها زمانی قادر به پرواز خواهیم بود
که در آغوش هم باشیم
حنا دیگر به مزرعه نمی رود.....
مترسک های مزرعه هم عاشق شده بودند.......
دیگر هیچ چیز سرجایش نبود......
همه به او خیانت کرده بودن.....
دوگانگی افراد حنا را رنج میداد.....
واین بود خاطرات مزرعه عاشقی.....
نه حوصله ی دوست داشتن دارم نه میخواهم کسی دوستم داشته باشد
این روزها سردم
مثل دی
مثل بهمن
مثل اسفند
مثل زمستان
احساسم یخ زده
آرزوهایم قندیل بسته
امیدم زیر بهمن سرد احساساتم دفن شده
نه به آمدنی دلخوشم ونه از رفتنی غمگین
این روزها پراز سکـوتـم
پراز اشکم ولی میخندم,به سختی....
به قول فروغ فرخزاد که میگفت:
شهامت میخواهد سرد باشیو گرم بخندی....
میگن واسه آرامش خودتم که شده ببخش و فراموش کن
ولی وقتی از کسایی که توقع نداری میرنجی
هرچقدر هم که بخوای ببخشی وفراموش کنی نمیشه
انگار داری خودتو گول میزنی وقتی از یه دوست میرنجی
حتی اگه بگی بخشیدمش یه چیزی ته دلت می مونه
کینه نیست....یه جای زخم....نمیذاره اوضاع مثه قبل شه
هرچقدر هم که تلاش کنی و خودتو بزنی به اون راه وبگی نه
بی فایده است یه چیزی این وسط از بین رفته
وجای خالیش تا همیشه درد میکنه یه چیزی مثل حرمت
پیداست هنوز شقایق نشدی
زندانی زندان دقایق نشدی
وقتی که مرا از دل خود می رانی
یعنی که توهیچ وقت عاشق نشدی
زرد است اگر لبریز حقایق شده است
که با درد موافق شده است تلخ
عاشق نشدی وگرنه می فهمیدی
پاییز بهاریست که عاشق شده است
چه کسـی می گـوید کـه گـرانی شده است؟؟
دوره؛دوره ی ارزانـیسـت
دل ربـودن ارزان
دل شـکـسـتـن ارزان
دوسـتی ارزان اسـت
دشمنی ها ارزان
تن عـریان ارزان
آبـرو قیـمت یک تـکه نان
ودروغ از همه چیز ارزانتر
قیمت عشق چقدر کم شده است
کمتراز آب روان وچه تخفیف بزرگی خورده است قیمت هر انسان
سلام دوستای عزیزم به وب خودتون خوش اومدین امیدوارم لحظات خوشی رو سپری کنید خوشحال میشم با نظرهاتون بهم کمک کنید....